مانيماني، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه سن داره

مسافر کوچولو مانی

بالا خره خونه جدید

سلام جند روز اومدم خونه جدید کلی کار ریخته سرم دست تنها هم هستم از اینکه سر زدید ممنون راستی مامان کسرا حون من اومدم جوابتو بدم ولی کد امنیتی نداره اگه تو گوگل سرچ کنی تهیه سبزه عید میتونی یاد بگیری ولی الان واسه عدس خیلی دیره شاید گندم جونه بزنه سر سفره عید ولی تاسیزده بدر سبز  میشه اگه نیومدم عید همه مبارک  با آرزوی سالی خوش برای همه پدر ومادرا وبچه ها ...
27 اسفند 1391

00000

سلام چند روز دیگه اگه خدا بخواد میریم خونمون  امشب خیلی سرد ه باد میزنه و اسکله تعطیله رفتیم پارک الان اومدیم خونه  وقتی غذا میخوری دهانتو نشون میدی میگی غذا رفت اون تو رفت اون تو دیدی مامان دیگه احتمالا تا جابجا بشیم نمیتونم پستی بزارم مامان اینا هم 28 احتمال زیاد حرکت میکنن  تو هم الان روی تخت دراز کشیدی میگی پلنگ اورتی میخوام جوجه خشمگینی میخوام مامان.برم به شام برسم کوکوی سبزی درست کردم که هر دوتامون خیلی دوست داریم             دوستت دارم عزیزم هر وقت میخوابی تا موقع بیدار شدنت دلم واست تنگ میشه دستای کوچولوتو میگرم به صورت معصومت نگاه میکنم خدا رو هزار بار شکر به خاطر داش...
19 اسفند 1391

بدون عنوان

  سلام اینم یکی از جاهایی که میخوام توش سبزه بزارم  از دست مانی اگه بدستش برسه سه سوته داغونش میکنه دیگه از بیکاری و پر کاریه خواهر جان     فردا میخوام  عدس خیس کنم واسه سبزه   چقدر خوبه یه حس خوبی داره عید   ...
14 اسفند 1391

این چند روز

سلام هنوز اسبابکشی نکردیم چون مستاجرمون دیر خونه پیدا کرده و ماهم دیگه اذیتش نکردیم گفتیم 15 روز بمونیم گرچه برای من خیلی سخت میشه نزدیک عید ه ومن هیچ کاری نکردم چقدر خوب میشد همه آدما وظیفه شناس میبودن آخه از 2 ماه پیش بهش گفتیم بازم این کار کرد همه برنامه های منو بهم ریخت  سفره عیدم هنوز آماده نکردم نمیدونم چجوری توی 5روز با مانی به همه کارام برسم فقط تونستم تنگ ماهی رو درست کنم بقیه وسایلام هم توی کارتون گذاشتم.نمیتونم درشون بیارم    دیروز آخرین جلسه کلاس سنتور قبل عید و رفتم. امروز هم باید برم دندانپزشکی سخترین کار ممکن وای از دندونپزشکی میترسم خدایا ای کاش هر وقت دندونی خراب میشد دوباره یه دونه دیگه جاش در ...
13 اسفند 1391

شعر

سلام دیروز مانی شعر معروف بچه ها یعنی یه توپ دارم قلقلی رو با کمک مامان یاد گرفته میخونه   گوبه =گربه میگه میو میو میگه اتاق کفیف کردم چون اسبابازیاشو ریخته  لوازم ارایشم برداشته به همه جا مالیده به باباش میگه من کردم باباش میپرسه وایی گفتی ببخشید با قاطعیت میگه نه انبول=زنبور بستنی=بستنی کیک   کوکون=سک سک ایر=شیر شعر ده بیست سه پونزده هزار وشصت وشوننزده  لاک پشت اینجا=لاکپشت نینجا                       ...
8 اسفند 1391

حرفای بامزه

سلام چند روزی سرم شلوغه ،دیروز با مانی در حال بازی بودم کلی خندید دستاشو گذاشت دور گردنم یهو همونطور ثابت به چشمام با حالت تعجب نگاه کرد گفتم چیه مامان چی شده با تعجب گفت مامان تو چشمت مانیه بعد اون یکی چشممو نگاه کرد گفت تو دوتا چشات مانیه کلی  خندیدم گفتم تو چشمای تو هم مامانه بچه خودشو توی چشمام دیده بود تعجب کرد خودمم هم خیلی تعجب کردم که چقدر دقتتش زیاده ماشا...  دیروز هم رفتیم کنسرت استاد شهرام ناطری که مانی همش خواب بوده دیگه بعداظهرا نمیخوابه همش میشینه سی دی باب اسفنجی نگاه میکنه دیگه حالم از باب اسفنجی بهم خورده هوا واقعا حال و هوای بهاره خیلی خوبه ...
6 اسفند 1391

0000

سلام زهرا هم اومدو رفت کلی خرید کرد وگفت قیمت اینجا خیلی با تهران فرق داره مانی هم کلی با هاش بازی کرد وموقع رفتنش بغض کرداینجا خیلی شلوغ شده کلی مسافر اومده دیشب نشستیم تا ساعت 2صبح با هم حرف زدیم از قدیما گفتیم از زمان دانشجویی از بچه های دانشگاه از گرفتاریهامون تو زندگی الان خلاصه کلی خوش گدشت ولی کم موند  هیچ چیز دوست قدیمی نمیشه زهرا خیلی با معرفته دوست خیلی خوبیه کم کم خونه تکونی رو هم شروع کردم میخوام وسایلارو زودتر جمع کنم خیالم راحت باشه آقای شهریار ناظری اومده اینجا از طرف آموزشگاه موزیک که میرم تل کردن گفتن اگه بخواین بریم بلیطشو رزو میکنن شاید رفتیم نمیدونم دقیقا اخه مانی ممکنه طاقت نیاره اذیت کنه  دی...
3 اسفند 1391

وقتی نمیخایی بخوابی

سلام صبحها که از خواب پا میشی دیگه نمیزاری من بخوابم هی صدام میکنی ومیگی بیدار شو هر چقدر بهت میگم بزار بخوابم یه بهانه پیدا میکنی که بیدارم کنی اول میگی مامان بیدار شو بعد میبینی که نمیشم بعدش تا یه خورده تکون میخورم میگی مامان بیدارشدی مامان بیدارشدی باز یه ترفند دیگه که مجبور میشم بیدار شم اینه که میگی مامان جیش دارم اخ اخ داره میریزه که مجبور میشم بیدار شم   بعداظهر که نمیخایی بخوابی میگی مامان واسم کتاب بخون بعدش میبینی که چشام کم کم میبندم بغلم میکنی میگی مامان دوستت دارم که من بخندم وبیدار شم مسخره بازی در میاری خلاصه بعضی اوقات هم کارای بد میکنی و عصبانی میشم از دستت ودعوات میکنم میگی" مامان دعوام نکن" بهت ...
1 اسفند 1391
1